۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

با من از ایران بگو....

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
یاور از ره رسیده با من از ایران بگو ... از فلات غوطه ور ، در خون بسیاران بگو
باد شبگرد سخن چین پشت گوش پرده هاست ... تا جهان آگه شود بی پرده از یاران بگو
شب سیاهی میزند بر خانه های سوگوار... از چراغ روشن اشک سیه پوشان بگو
پرسه یأس است در آوای این پتیارگان ...از زمین از زندگی از عشق از ایمان بگو
سوختم و آتش گرفتم از رفیق و نا رفیق .... از غریب و آشنا یاران هم پیمان بگو
ضجه نام آوران زخمی به خاموشی نزد ... از خروش نعره اندوه گمنامان بگو
قصه های قهرمانان قهر ویران گر نداشت ... از غم و خشم جهان ساز تهی دستان بگو
با زمستانی که می تازد به قتل عام باغ.... از گل خشمی که می روید در این گلدان بگو
                                      با من از ایران بگو.............
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام ودا حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر