۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

گر بهشت جای هوسرانی حور و عربست... پس همان نیک که در کوی جهنم باشم!



به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........

بهتر آنست که من کافر عالم باشم
تا که طماع هزار چشمه ی زمزم باشم
گر بهشت جای هوسرانی حور و عربست
پس همان نیک که در کوی جهنم باشم!
چه بهشتی که شود قیمت ویرانی ما
چه ثوابی که فقط در ره ماتم باشم
میهن پاک من اینجا بشود دوزخ درد
تا که با نوح و مسیحای تو همدم باشم!؟
ای که بیهوده بگویی سخن از عاد و ثمود
من نه آنم که پیِ قصه ی مبهم باشم
من نه آنم که درین دشت پر از لاله ی سرخ
به عزای کفن و خون مُحرَم باشم
این همه راز خداوندی او فاش مکن
که به دنبال ره عقل مُسَلَم باشم
در جهانی که خدا مظهر نابودی ماست
بهتر آنست که من کافر عالم باشم
شاعر: منصور 

آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
 یاد استادم زنده ، بدرود و پاینده ایران

۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

از تجاوز به کودکان متنفرم اما هنوز لذت رابطه کودکانه پسر خاله ام در ذهنم است !


به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد ......... 
 
از زنهای حسود بی زارم اما به تمام دختر هایی که شوهر های خوشتیپ و پولدار دارند حسادت می کنم !
در تمام جوانیم هرگز با هیچ پسری دوست نشدم اما الان که ازدواج کردم در حسرت یک رابطه عاشقانه قبل از ازدواج می سوزم .
از دروغ و دروغگو متنفرم اما تمام رازهای پنهانی کودکی و جوانیم و حتی همین حالا در خیابانها و کوچه پس کوچه ها را به شوهرم دروغ می گویم !
از زنهایی که به شوهرانشان مشکوکند فراریم اما نگاه  شوهر وفادارم در خیابان را دنبال می کنم و همیشه به او  مشکوکم !
از مال حرام خوردن متنفرم اما وقتی شوهرم برای اینکه برایم کادو بخرد رشوه می گیرد کاملا راضیم !
در زندگی عشق برایم از همه چیز مهم تر است اما وقتی شوهرم پول ندارد برایم کادو بخرد به او طعنه میزنم که خاک بر سر من چه شوهر گدایی کردم !
هدفم از زندگی در کنار همسرم و عشقم آرام بودن است اما این آرامش هر بار که لباس نو نخرم  به هم میخورد !
از زیراب زنی بدم می آید اما زیراب همه را پیش شوهرم میزنم تا مبادا به فلان زن علاقه مند شود و یا با دوستش  مسافرت تفریحی  جایی برود و من را نبرد !
به آزادی مردان و برابری زن و مرد معتقدم اما هرگاه که در خیابان تصادفا شوهرم با زنی خوشپوش و زیبا صحبتی کند تا شب با او سرد حرف میزنم و هرگاه میگوید چیزی شده ؟میگویم نه سرم درد می کند !
از قوانین ضد انسانی 4 زنی برای مردان ناراضیم اما ته دلم میگویم چه میشد اگر 4 همسری برای زنان هم آزاد بود ؟
وقتی شوهرم برنامه های ماهواره ای را می بیند و ناگهان زنی نیمه عریان ظاهر میشود با رفتاری قهر امیز به او می فهمانم که دیدن بیش از حد این تصاویر برای مرد متاهل زشت است اما وقتی که شوهرم نیست خودم با حرص و ولع بدن عریان مردان ورزیده را در تلویزیون نگاه میکنم و آرزوی هم آغوشیشان را میکنم !
از مردی که قبلا خو ارضایی کرده و یا بعد از ازدواج این کار را میکند حالم به هم میخورد و اگر این کار را از همسرم ببینم جیغ می کشم ! اما خودم در نوجوانی بارها خود ارضایی کردم و اکنون هم گاهی در حمام وقتی که شوهرم خانه نیست طعم این لذت را میچشم .
همیشه از لباس پوشیده پوشیدن همه جا تعریف میکنم اما حسرت یکبار بیکینی پوشیدن کنار سواحل آنتالیا آزارم میدهد.
از تجاوز به کودکان متنفرم اما هنوز لذت رابطه کودکانه پسر خاله ام در ذهنم است !
رابطه با مرد متاهل برایم بد ترین کار دنیاست اما همیشه در حسرت این بودم که کاش شوهر دوست صمیمیم یک بار هم که شده از سر هوس نگاهش را بر اندامم بلغزاند.
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
 یاد استادم زنده ، بدرود و پاینده ایران


۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

محمد و امامان شیعه معصوم و بدون اشتباه یا خطاکار و فراموشکار؟-در قرآن و روایات

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد ......... 

اول آنكه پيامبركه بتصديق اماميه و ديگران از همه افراد خاندانش مقام بالاتر داشت، از اشتباه و خطا مصون نبودند، چنانچه بنقل قرآن اين موضوع ثابت مي شود. الله خطاب به پيامبر: (لِمَ أذنت لَهُم) التوبه 43«چرا به ايشان اجازه دادي»؟!
بازمیگوید (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكٌَ) (التحريم:1)
يعني:«اي پيامبر چرا چيزي را كه خدا براي تو حلال كرده است بر خود حرام مي كني و از اين راه خشنودي همسرانت را ميجويي؟
اين قبيل آيات در قرآن نشان ميدهند كه پيامبرگاهي دچار اشتباه هم مي شده است و به كساني اجازه ميداده كه از جنگ تخلّف كنند يا به خاطر رضاي همسرانش خود را به سختي مي افكنده است و از امر حلالي خود را محروم مي ساخته است.
          ولي فرق پيامبر با ديگران در اين بود كه الله  او را از اشتباهش آگاه ميفرمود و به اصلاح دستور ميداد، ، امّا اين نوع ارتباط ميان الله و غير پيامبر نبود. لذا آنها اشتباه مي كردند امّا چون مقام نبوت نداشتند الله آنها را بوسيلة وحي مطلع نمي كرد و خاندان پيامبر هم شامل همين حكم ميشدند و اشتباهاتي در تاريخ از آنها نقل شده كه خواهد آمد.
دوّم آنكه آياتي صريح در قرآنِ الكَريم آمده كه نسبت نسيان و فراموشي به رسول ميدهد. از قبيل:
وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ) الكهف:24)
يعني:«خدايت را ياد كن چون دچار فراموشي شدي». كه در سورة كهف آمده و به اتفاق مفسّران رسول به مشركان مكّه كه دربارة أصحاب كهف سؤال كرده بودند، وعده داد فردا پاسخ شما را از پيك وحي ميگيرم ولي گفتن (انشأ الله) را از ياد برد، و وحي الهي براي تربيّت رسول الله مدتي نيامده و پس از تأخير چنين نازل شد كه:
(وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً إلا أن يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيت) الكهف:23و24
يعني:«در هيچ موردي مگو كه من آنرا فردا انجام ميدهم مگر آنكه بگوئي: اگر خدا بخواهد و خداي خود را بياد آور چون فراموش كردي».
در اين صورت اهل بيت پيامبر چگونه از همه نوع فراموشي يا اشتباه مصون بودند؟
مگر الله به پيامبرش نگفت:
(وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ) (الأنعام:68)
يعني:«اگر شيطان ياد مرا از ياد دل تو فراموش كرد بعد از ياد آوري مجدد من، ديگر با ظالمان منشين».
سوم آنكه آثار تاريخي نشان ميدهند كه براي اهل بيت اشتباهاتي پيش مي آمده است چه در موضوعات و چه در احكام.
به عنوان نمونه در نهج البلاغه نامه اي از علي آمده به فرماندار خود در شيراز يعني منذر بن جارود عبدي، نوشته است، علي در اين نامه مي نويسد:
(إما بعد، فإن صلاح أبيك غرني منك و ظننت أنك تتبع هديه و تسلك سبيله)
(نامة شماره‌:71)
يعني:«شايستگي پدرت مرا دربارة تو فريب داد و گمان كردم كه دنبال هدايت او ميروي و از طريقي كه پدرت رفت رهسپار مي شوي».
ومنذر بن جارود كسي بود كه علي دربارة وي اشتباه كرد او را به حكومت شيراز فرستاد و او هم 4000 درهم از بيت المال را تصرف كرده بنزد معاويه گريخت چنانچه شارحين نهج البلاغه نوشته اند.
مي بينيد كه اشتباهي رخ داده ولي الله فرشته اي نازل نفرمود و به علي وحي نكرد و او را از خيانت منذر بن جارود خبر نداد بلكه پس از گريختن وي علي از حال او، به تاراج رفتن اموال مردم آگاه شد.
شاهد ديگر آنست كه در تهذيب الأحكام شيخ طوسي كه از كتب اربعة شيعه است، در جزء سوم صفحة 40 ءچاپ نجف) مينويسد:  
(صلى علي على الناس على غير طهر و كانت الظهر ثم دخل، فخرج مناديه: إن أمير المؤمنين صلى على غير طهر فأعيدوا فليبلغ الشاهد الغائب)
يعني:«علي نماز ظهر را بدون وضو خواند پس داخل منزل شد، آنگاه منادي آن حضرت بيرون آمد و إعلام كرد كه امير مؤمنان بدون وضو نماز خوانده و نمازتان را اعاده كنيد و حاضر به غائب ابلاغ كند».
بنابر اين فراموشي و سهو حتي در أعمال ديني اهل بيت راه داشته است.
محمد بن إدريس حلي از أعلام شيعة اماميه در صفحة 484 از كتاب السرائر از فضل روايت كرده است كه: (ذكرت لأبي عبدالله السّهو فقال و يفلت من ذالك احد؟ ربما أقعدت الخادم خلفي حتى يحفظ علي صلواتي)
يعني:«نزد ابو عبدالله صادق از سهو سخن گفتم، فرمود: مگر ممكن است كسي از سهو بر كنار ماند؟ بسا ميشود كه من خدمتكار خود را پشت سرم مي نشانم تا حساب نماز مرا نگاه دارد».
در كتب علماء و تواريخ شيعة اماميه مضبوط است امام حسن با پدرش در مسائل سياسي و ديني اختلاف داشت، اگر بگوئيم حق با امام حسن بود، در آن صورت پدرش يعني امام علي اشتباه مي كرده و اگر گفتيم حق با پدر بوده، پسر خطا كرده است. اينك به نقل روايت توجه كنيد:
دينوري (متوفي282هـ ) در كتاب أخبار الطوال بمناسبت حركت علي براي جنگ جمل در صفحة 125 از كتاب خود مينويسد:
«امام حسن به علي نزديك شد و گفت: اي پدر هنگامي كه عثمان كشته شد و مردم صبحگاه بسوي تو آمدند و از تو در خواست كردند كه خلافت را بر عهده بگيري من به سوي تو اشاره كردم كه قبول نكني تا همة مردم در تمام آفاق از تو اطاعت كنند و نيز هنگامي كه خبر خروج طلحه و زبير با عائشه بسوي بصره به تو رسيد، اشاره كردم كه به مدينه باز گردي و در خانه ات بنشيني، و همچنين هنگامي كه عثمان محاصره شد، به تو اشاره نمودم كه از مدينه خارج شوي پس اگر او كشته شد در حالي كشته شده كه تو در مدينه نبودي و تو در هيچيك از اين امور رأي مرا قبول نكردي».
          آيا مي توان گفت امام حسن از هر خطايي معصوم بوده و با وجود اين علي رأي او را نمي پذيرفته است؟ البته خير! لذا علي به او چنين پاسخ مي دهد:«: اما دربارة انتظار من كه همة مردم در تمام آفاق اطاعتم كنند، بيعت تنها حق كساني است از مهاجرين و انصار كه در حرمين (مكه و مدينه) حضور دارند و چون آنان راضي و تسليم شدند واجب است كه همة مردم راضي و تسليم گردند. و امّا بازگشت من بخانه و نشستنم در خانه، اينكار را اگر انجام ميدادم، نيرنگ و مكري دربارة اين امت انجام داده بودم و آسوده خاطر نبودم از اينكه تفرقه بيفتد و اين امّت وحدتشان به پراكندگي تبديل شود. و اما خروج من از مدينه هنگامي كه عثمان محاصره شده بود چگونه براي من امكان داشت در حاليكه من نيز محاصره بودم ءمانند عثمان مورد احاطة مردم قرار گرفته بودم.) پس اي پسر جانم خود را از سخن گفتن دربارة امري كه من به آن از تو دانا ترم باز دار(و اعتراض مكن).
نظير همين اعتراض و سؤال و جواب در مصادر شيعة اماميه نيز بتصريح آمده چنانكه در كتاب مجالس شيخ مفيد و بحارالانوار مجلسيءجلد8 صفحة353) ميخوانيم كه: امام حسن به امير مؤمنان گفت:
«اي پدر از مدينه بيرون برو و از مردم كناره گيري كن، پس مردم ناگزير از تو هستند و بسراغ تو خواهند آمد، هر چند تو در صنعاء(مركز يمن)  باشي و من مي ترسم كه اين مرد (عثمان) كشته شود، در حاليكه تو در مقتل او (مدينه) حاضر باشي».
علي در جواب فرمود:« اي پسر جان آيا من از سراي هجرت خود بيرون روم؟ گمان نمي كنم (كسي جرأت كند چنين تهمتي بمن بزندءكه موجب كشتن عثمان شده ام).
و ديديم ظن علي در اين باره اصابت به واقع نكرد و متأسفانه اين تهمت ناروا را به او زدند.
باز شبيه همين اثر را در امالي شيخ طوسي از اساطين اماميه در صفحة 51 مي خوانيم و همه دلالت دارند بر اينكه خطا و اشتباه در اهل بيت پيغمبر راه مي يافته است.
          يكي ديگر از ادلّه اي كه بر اين معنا گواه است آثار متناقضي است كه در كتب فقهي شيعة اماميه از ائمّه نقل شده است بطوريكه نتوانسته اند يكي از آنها را حمل بر تقيه بكنند زيرا چيزي نبوده كه ماية بيم و هراس و تقيه از مخالفان باشد، مانند دو خبر متناقض كه يكي از امام جعفر صادق و ديگري از فرزندش امام موسي نقل شده است بشرح زير:
در كتاب الطهاره از وسائل الشيعه از شيخ حرّ عاملي (صفحة 210 چاپ سنگي) آمده است: محمد بن يعقوب كلينيي از علي بن ابراهيم از پدرش از ابي عمير از حفص بن البختري از جميل بن دراج از ابي عبدالله الصادق در زيارت قبور روايت كرده اند كه گفت:
(إنهم يأنسون بكم فإذا غبتم عنهم استوحش) روايت ديگر: (محمد بن علي بن حسين ابن بابويه) به اسناد از صفوان ابن يحيي كه گفت:
(قلت لأبى الحسن موسى بن الجعفر: بلغني إن المؤمن إذا أتاه الزائر انس به فإذا انصرف عنه استوحش فقال لا يستوحش)
مفاد روايت اول اينكه امام صادق گفتند كه وقتي شما بزيارت قبور مي رويد (مراد ديدار قبور مؤمنان است چرا كه از زيارت قبور كفار و دعا براي آنها نهي شده) آنها بشما انس ميگيرند و وقتي از آنها غايب شديد بوحشت مي افتند!!
ومفاد روايت دوم آنست كه: امام موسي بن جعفر گفتند: چون از زيارت قبور مؤمنين برگشتيد آنها بوحشت نمي افتند!
اين قبيل روايات مجموعاً ميرساند كه ائمه آراى گوناگون و متضادي داشتند پس خواه نا خواه همة آراى آنها نمي تواند صحيح باشد.
داستان اختلاف امام حسين با امام حسن بر سر ماجراي صلح با معاويه در ميان شيعه و سني معروف است ودر كتب فريقين آمده است 2  و بر اشتباهي از آن دو بزرگوار دلالت دارد.

قضـــــــــــــــــــــــــاوت با شـــــــــــــــــــــــــــــماست

آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
 یاد استادم زنده ، بدرود و پاینده ایران
 

۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

به مناسبت نیمه پر برکت شعبان ! پاره ای از احوالات امام زمان

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
روایت کرده اند از علی بن سنان موصلی از پدرش که گفت و چون حضرت امام حسن عسگری وفات یافت جماعتی از اهل قم و غیر با اموال نذری (به رسم چند ساله اخیر امامت که مال و اموال خود را به امام می بخشیدند) به سامرا آمدند و از احوال امام پرسیدند گفتند وفات یافته پرسیدند پس از او اداره امور خاندان با کیست گفتند با جعفر برادر امام پرس و جو کردند که جعفر کجاست گفتند با گروهی بیرون رفته و در دجله شرب خمر می کند آن جماعت (که از مشروب خوردن امام جدید حیران شده بودند به او شک کرده و ماجرایی ساختند (این متن برداشت خودم بود) که امام قبلی از مبلغ نذری بدون اینکه ما بگوییم با خبر بوده ) به نزد جعفر رفته و به او گفتن آیا تو امام دوازدهم و جانشین امام حسن هستی گفت آری ! گفتند با ما مال و اموال بسیار است که از برای آنحضرت می آوردیم حال اگر تو جانشین امام هستی به ما بگو مبلغ آن پول ها و مالها چقدر است ! جعفر گفت چرا باید چنین کاری کنم ! آن قوم گفتند که برادرت پیش از تو این کار را می کرده او بر افروخت و گفت دروغ می گویید و بر برادرم عملی را که انجام نمی داد به دروغ می بندید و این کار که می گویید علم به غیب است ( یعنی برادرم علم غیب نداشته و دروغ می گویید ) .


منتهی الامال حاج شیخ عباس قمی . ج 2 ص 449


از موارد بالا چنین بر می آید :


1- شغل امام و خواندانش در سالهای اخیر گرفتن مال مفت مردم و جواب دادن به سوالات آنها ( که هم سوالات مهمل بوده و هم جوابها لاطائل )


2- بعد از امام حسن کودکی در کار نبوده چنان که همه جعفر را به عنوان جانشین امام معرفی کردند.

3-امام علم غیب و معجزه نداشته زیرا برادر خودش (نزدیکترین فرد به او که اگر معجزه امام را تایید کند برای خودش هم نان و آب دار تر خواهد بود تا آن را تکذیب کند ) داشتن معجزه و علم غیب برادرش را دروغ می خواند .

4-عموی امام زمان از وجود چنین فرزند مهم و سرنوشت سازی به کل بی خبر بوده .


محمد بن بابویه معروف به شیخ صدوق (306 ـ 381 ه.ق) نویسنده کتاب من لا یحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه می باشد که شیعه معتقد است حدیث جعلی در آنها وارد نشده است.


پاره ای از اقدامات امام زمان پس از ظهور برای گسترش عدالت جهانی :



1-امام قائم پس از ظهور به سنگ حجرالاسود تکیه می دهد ناگاه پرنده سفیدی از آسمان می آید که یک پای خود را بر روی خانه کعبه گذارده و پای دیگر را بر روی بیت المقدس می گذارد و با امام بیعت میکند و او اولین کسیست که بیعت می کند و شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع مینویسد همانا آن پرنده جبرئیل است.


علامه ملا محمد باقر مجلسی بحار الانوار ج 13 ص 1066


2-شیخ صدوق در کمال الدین از قول امام باقر می نویسد : زمانی که قائم در مکه ظهور می کند منادی بانگ می زند که هیچکس لزومی ندارد با خود خوردنی و نوشیدنی بردارد زیرا امام حجر موسی ( سنگ معروف موسی که از آن آب می جوشید) را با خود دارد و آن را بر شتری گذارده دوره می گردد و به در هر خانه که میرسد اگر گرسنه ای باشد سیر میشود و اگر تشنه باشد از آن آب بخورد تا سیراب شود(این امام بعد از هزاران سال هنوز با شتر توی کوچه های خاکی مکه راه میرود ؟آیا این امام غایب نمی فهمد که علم پیشرفت کرده آب لوله کشی آمده و دیگر نیازی نیست در کوچه ها با شتر چرخید و به مردم آب داد).


3-سپس امام مهدی قصد سفیانی می کند ( سفیانی کافریست که قبل از ظهور امام قیام کفر آمیزی کرده )و بعد از آنکه سفیانی را یافت او و همه یارانش را از دم تیغ می گذراند.به گونه ای که حتی یک نفر از آنان باقی نمی ماند .


علامه ملا محمد باقر مجلسی بحار الانوار ج 13 ص 1113


4-شیخ مفید در کتاب اختصاص به سند صحیحی از امام محمد باقر نقل کرده است امام با یک پای خود به یکباره به کوفه می رود و با دست خود اشاره می کند که فلان نقطه را بکنید و سپس 12 هزار زره و کلاه خود از زیر زمین بیرون آوردند آنگاه 12 هزار نفر از غلامان و ایرانیان ( نمی فهمیده که دیگه غلام و برده داری نیست) را می خواند و آن زره ها به تنشان می کند و سپس دستور می دهد هرکس که آن زره به تن ندارد بکشند.


5-محمد ابراهیم نعمانی در کتاب غیبت نعمانی از امام محمد باقر نقل می کند که : امام زمان آنقدر از مردم بی دین میکشد که دینی جز دین محمد بر زمین باقی نماند و خداوند را خشنود می کند.


6-مجلسی نوشته است مفضل بن عمر کوفی از امام صادق پرسش کرد محل سکونت امام قائم کجا خواهد بود ؟ امام پاسخ می دهند کوفه و در مسجد جامع کوفه بیت المال و در مسجد سهله غنایم را تقسیم میکنند(این جماعت دزد زاده بیابان گرد برای این امام زمان هم تقسیم مال دزدی مردم بد بخت رو در نظر داشتند واقعا نمی فهمیدند که دنیا هزاران تغییر خواهد کرد ).



چند سوال :

1- چرا امام زمان فقط کوفه مکه و مدینه و شام و ایران را بلد بوده چرا اسمی از امریکا یا استرالیا یا مالزی نیست ؟هرچه قدر میخوانیم امام از خاور میانه خارج نمیشود ! آیا کل دنیا در فهم امام همینقدر بوده ؟


2-اگر هدف الله کشتن این مردم بی دین باشد چه نیازی به فردی دارد که او را 1200 سال و یا هزاران سال پنهان کند و بعد به وسیله او همه را بکشد او که قادر تمام عیار است ؟


3-اگر کشتن این همه مردم بی دین عدالت را در جهان بر قرار می کند پس چطور است که از دل این عدل الهی که الله با کمک نماینده اش به پا ساخته زن ریش داری از ایران امام را به قتل می رساند ؟این چه جهان عدالت خیزیست که مقدس ترین فرد آن یعنی امام را به قتل می رسانند ؟


4- این امام چه دشمنی با علم و تکنولوژی دارد که هنوز اصرار دارد با شتر بچرخد با شمشیر گردن ببرد و از سنگ موسی آب در خانه مردم پخش کند ؟

قـــــــــضــــــــــــا وت با شمــــــــــــــــاست

آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
 یاد استادم زنده ، بدرود و پاینده ایران
 

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

مردی از امام صادق (ع) پرسید عشق چیست ؟

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
ببینید دوستان من امام ششم شیعیان چگونه مقدس ترین واژه زندگی بشر را به هیچ حساب نمیکند .
در روایتی مفضل بن عمر از حضرت صادق ( علیه السلام ) پرسید : عشق چیست ؟
 فقال ( علیه السلام ) : قلوب خلت من ذکر الله فاذاقها الله حب غیره ؛ دل هایی که از یاد خدا خالی باشد خدا عشق غیر از خود  را به آنها می چشاند .
شیخ صدوق  این حدیث رو در دو تا از کتاب های خود آورده و افراد مختلف این روایت رو از مفضل بن عمر نقل کرده اند.
...علل‏الشرائع     1     140    118- باب علة عشق الباطل ...
 
حدثنا محمد بن علی ماجیلویه رضی الله عنه قال حدثنا عمی محمد بن أبی القاسم عن محمد بن علی الكوفی عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر قال سألت أبا عبد الله جعفر بن محمد الصادق ع عن العشق فقال:
قلوب خلت من ذكر الله فأذاقها الله حب غیره

....الأمالی‏للصدوق          668 ...

حدثنا محمد بن الحسن  قال حدثنا الحسن بن المتیل الدقاق قال حدثنا محمد بن الحسین بن أبی الخطاب عن محمد بن سنان عن مفضل بن عمر قال سألت أبا عبد الله عن العشق قال :
قلوب خلت من ذكر الله فأذاقها الله حب غیره


راویان این حدیث طبق نظر فقیه محقق آیت الله العظمی شبیری زنجانی دام ظله قابل اعتماد هستند.پس لطفا دوستان مسلمون دبه نکنند که حدیث جعلی است.
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

امام صادق در بهشت خانه می فروخته است !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........

قطب راوندی و ابن شهر آشوب از هشام بن الحکم روایت کرده اند که مردی از ملوک جبل از دوستان حضرت صادق (ع) بود و هرسال بجهت ملاقات آنجناب به حج میرفت و چون به مدینه میآمد حضرت اورا منزل میداد و او از کثرت محبت و اراداتی که بآنجناب داشت طول میداد مکث خود را در خدمت آن حضرت تا یک نوبت که مدینه آمد پس از آنکه از خدمت آن جناب مرخص شده بعزم حج خواست حرکت کند ده هزار درهم بآن حضرت داد تا برای او خانه ای بخرد که هرگاه مدینه بیاید مزاحم آن جناب نشود و آمنبلغرا تسلیم آن حضرت نمود و بجانب حج رفت چون از حج مراجعت کرد و خدمت آن جناب شرفیاب شد عرض کرد برای من خانه خریدید فرمود بلی و کاغذی باو مرحمت فرمود و گفت این قباله آنخانه است، آن مرد چون آنقباله را خواند دید نوشته اند
بسم الله الرحمن الرحیم این قباله خانه ایست که جعفر بن محمد خریده از برای فلان بن فلان جبلی و آن خانه واقع است در بهشت برین
و اینگونه حضرت امام صادق ده هزار درهمی را که آنمرد ساده لوح و مومن فرومایه به ایشان داده بود تا برایش خانه ای در مدینه بخرد را بالا کشیدند و ملاخور (یا امامخور) کردند. چه جای تعجبی دارد که رهروان راستین مکتب آن جناب همچون عمامه به سر های فیضیه  و امثالهم امروز دزد و تبهکار از آب در بیایند؟
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی صفحه 718
بر گرفته از : zandiq.com
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

مادر امام رضا کنیز بود !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
و بدان که مادر آنحضرت ام ولدی بود ( کنیزی بود) که او را تکتم می نامیدند و ابن بابویه با سند معتبر از علی بن میثم روایتکرده است که حمیده مادر امام موسی کاظم ، کنیزی خرید و نام او را تکتم نهاد و چون امام موسی بزرگ شد اورا به او بخشید و امام موسی هرگز با هیچ زنی ازدواج دایم نکرد و تکتم یکی از کنیزان ایشان تا آخر عمر او باقی ماند .
حاج شیخ عباس قمی ، منتهی الامال ، ج2 ص 257
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

امام جواد (ع) در 8 سالگی با دختر مامون زفاف کردند.

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
امام جواد در مجلسی در حضور مامون حاضر جوابی کرده و جواب سوال یحیی یکی از قاضیان با سواد بغداد را به خوبی داد و سپس مامون گفت حقی که تو شایسته ترینی و از امام خواست تا صیغه نکاح با دخترش ام فضل را همانجا جاری کند .که مهریه ایشان 500 درهم قرار داده شد،امام فرمودند ای ام فضل میدانی که برای هر زنی حق مهریه در مال شوهرش است اما من مالی ندارم خداوند مهریه زنان ما اهل بیت را در آخرت به آنها میدهد.
منتهی الامال ،شیخ المحدثین حاج شیخ عباس قمی  ج 2 ص 328.
گویا امام در همین سنین بودند که برای اولین بار مجامعت می کنند اما در روایت ذکر نشده است که ام فضل چند ساله بوده ! شما چه فکــــــــــــــر میکنید ؟

آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

یکی از عادتهای ایرانی ها که ازش متنفرم !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
ما مردم عجیبی هستیم ! تا  دیروز ناصر حجازی بینمان بود و ما کاری به کارش نداشتیم حالا که رفته فریاد حجازی خواهیمان گوش فلک را پر کرده !

در حیرتم از مرام این مردم پست            این طایفه زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا      چون مرد به عزت ببرندش سر دست
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

شرایط زنا !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
1- مرد به کسی که دخول می کند ملک وی نباشد (انقدر این شارع احمق هست که یک انسان رو مالک انسان دیگر میداند)پس اگر ملک او بود چنین دخولی زنا نیست.
2-اگر کسی مملوکه اش را (کنیز مونث خود را)با قید های مذکوره در کتاب نکاح به دیگری تحلیل کند ( یعنی قرض دادن کنیز ها به دوست و آشنا برای س.ک.س یا همان ... کشی خودمان ) دخول به چنین کنیزی نیز زنا نمی باشد.
3- اگر کسی به اشتباه دخول انجام دهد،یعنی به گمان اینکه آن زن همسر اوست اما با غریبه دخول انجام دهد به منزله زنا نمیباشد.


چند سوال :
1- کدام انسان در قرن 21 هنوز مالکیت انسان بر انسان را قبول دارد که این مردک بی خرد برای او حکم میدهد ؟
2-قرض دادن کنیز به دیگری به چه معناست ؟؟ اگر غیر از .. کشی معنی دیگری هم دارد به بنده هم اطلاع دهید !
3- کدام فرد بی شعوری قبل از دخول متوجه نمیشود که زن هم بستر او همسرش هست یا نه ؟!!! جز آخوند ؟؟؟؟چون جز پایین تنه چشمهای کثیفش جای دیگری را نمیبیند.
حقوق کیفری در اسلام آیت الله محمدی گیلانی فصل 1 ص 36.
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

ایمیلی از جانب خدا !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
من اصلا وجود ندارم؛ بروید مثل آدم زندگی تان را بکنید و این قدر داستان و شعر درست نکنید.
خودتان من را درست کرده اید که کاسبی کنید و سر همدیگر را کلاه بگذارید، چرا پای من را وسط می کشید؟!
اگر من خدایم چرا موسی را بفرستم بگویم شنبه را تعطیل کند و عیسی را بفرستم بگویم یک شنبه را و محمد را بفرستم بگویم جمعه را؟
چرا کاری کنم که عیسوی شرابش را در کلیسا بنوشد و مسلمان به جای شراب شلاق بخورد؟
اگر من وجود دارم و این قدر مهربان بودم که همه دین ها می گویند چرا بیشتر تلفات تاریخ و جنگ ها در تاریخ با نام دین و انجام تکلیف دینی و هدایت مردم و بردن مردم به بهشت صورت گرفته است؟
اگر من خدا بودم چرا این همه آدم کج و معوج به اسم من روی زمین خدایی می کنند و کلید بهشت می فروشند و یا دنیا را برای مخلوقات من (؟!) جهنم کرده اند؟
خدایی که به عبادت محتاج باشد، خدایی که قسم بخورد جهنمش را از نافرمانان پر می کند، خدایی که فقط محبان علی را به بهشت راه بدهد و بقیه پیامبرانش بشوند زرشک، خدایی که می گوید زمین آزمایشگاه است و آدم ها موش آزمایشگاهی و تمام آن چه که در زمین حرام کرده را در بهشت وعده می دهد من نیستم.اصلا من نیستم.
بروید مغزتان را بکار ببرید و بیخود بی عرضگی هایتان را به اسم این که من چیزی می دانم که شما نمی دانید نگذارید.
اگر نمی توانید از پس گردن کلفت هایتان بر بیائید چرا پای من را وسط می کشید؟ نخیر؛ قرار نیست من در آن دنیا حساب لات و لوت های دنیا را برسم.
اگر عرضه دارید خودتان از خجالتشان در بیائید و الکی خودتان را بچه مثبت های بی عرضه بهشت معرفی نکنید.
یعنی چی دست روی دست می گذارید و منتظران فلان و بهمان می شوید.آقا جان قرار نیست کسی را بفرستم.مفهوم شد؟ همه این دین و مذهب های دیگه هم خودشان را مسخره کردن همشون با نام من دکان باز کردن... من اصلا شماره ثبت این دکان هارا نمی شناسم. وجود ندارم که بشناسم... نبوده را که از بوده آگاه نیست.
همه شماها چند میلیاردی سلول خاکستری در آن مغزهایتان دارید، بکارش ببرید و بجای تسبیح و استخاره انداختن، از این سلول ها استفاده کنید تا فاسد نشود.
اگر در قدرت طلبی و فریبکاری روی مزرعه حیوانات را هم سفید کرده اید و به همه دنیا گند زده اید چرا می گوئید قضا و قدر من است؟ یعنی اگه من خدا بودم اندازه مدیر گوگل هم عرضه نداشتم یک دم و دستگاه درست و حسابی راه بندازم که هم کارمندش راضی باشد هم مصرف کننده اش؟!
شما یک بار در این تارنما ها Sign In کنید تا دو هفته بس است لازم نیست روزی چند بار جلویش خم و راست بشوید و هزار خواهش و تمنا کنید تا سرویس هایش مثل ساعت کار کند.
وضع دعا و نفرین هایتان هم از همه بدتر است !بهتان گفته باشم که 99/99 درصد این دعاها
Spam
است و اصلا در
Mail Box
من ظاهر نمی شود (تازه اگر باشم !). آخر یعنی چی؛ خدایا همه را خوشبخت کن؟!
اگر فکر میکنید بهشت و جهنم هست پس دعا میکنید همه را خوشبخت کن پس در آنصورت چه کسی جهنم را رفت و روب کند... دیدی حالا عقلت را بکار نمی بری...
شما هیولایی از من ساخته اید که اصلا نیست... این خیالات و خواب های روزانه را فراموش کنید زندگی کنید آدم باشید... آدم آنطور که در جهان پدید آمده...
آخه همش که نمیشه کار را به کسی دیگه نسبت داد...
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران
بر گرفته از: http://www.iranian.com/main/blog/arthimis/email

شعر دین زورکی !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
از چیست خدایا که تو بسته است زبانت .... ولگرد  بیابان شده  پیغام رسانت
پیغمبرت ار دکتر و عالم بُد و استاد...دین بلکه جز این بود که آورد شبانت
گر داشت سواد و خبراز دانش امروز ...شاید به از این بود کنون وضع جهانت
گر قصد شناساندن خود بر همه داری... از چیست فرستادن  پیغام   نهانت 
در غار و سر کوه و در گوش پیمبر ... گفتی ز چه پنهان ز خلایق سخنانت
وقتیکه به زنبور و شتر وحی نمودی ... مقدور نبودت به بشر وحی ِعیانت؟
میکردی اگر آگهمان جنگ نمیخواست ... باور به تو میکرد همه خلق جهانت
گویند که در جنگ احد تیر پراندی ... قربان تفنگ و قمه و تیر و کمانت
آسانتر از این بود که الهام نمائی ...خودرا به همه خلق زمینت و زمانت
تا اینکه نه مجبور به کشتن شوی و جنگ ...نه تیر و کمان لازمت آید   نه سنایت
پس چیست اگر خالق رحمان و رحیمی... آن دوزخ و این دین به شمشیر نشانت
از دین تو    خلقند    پناهنده  به کفار ... بیش است چو تهدید تو از مهر و امان ات
اینقدر که در دین به زنان سخت گرفتی ... لابد که بتو  سخت گرفتند   زنانت
گفتی به کتابت    که توئی قادر و قهار ...پیداست 
از این دین چنین زور چپانت 
بر گرفته از :
http://apar-nono.blogspot.com/2011/05/blog-post_13.html
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام ودا حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران


طنزی تلخ اما همراه با تلنگر حقیقت !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
اوایل انقلاب یه ارمنی میفته زندان، ازش می پرسند چرا تو رو آوردند اینجا؟ میگه خودمم نمیدونم! من یه ساندویچ فروشی دارم، بعد از انقلاب چند نفر یک عکس آوردند تو مغازه گفتند: این عکس رو بزن روی دیوار! عکس امام بود، مام عکس رو چسبوندیم! یه مدت بعد یک عکس دیگه آوردند گفتند: این رو هم بچسبون! عکس بنی صدر بود؛ بعد از یه مدت چند نفر اومدند گفتند: عکس اون ....کش رو بیار پایین! من پرسیدم کدومشون رو؟! که دیدم منو گرفتند آوردند اینجا.
به نقل از http://freetexthost.com/20fvrojlp3
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام ودا حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

قدرت ایمان !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
عبدالله ابن عباس روایت می كند: مرد كوری همسر كنیزی داشت كه به پیامبر ناسزا می گفت او را نهی می كرد اما او دست بر نمی داشت .یك شب كنیز شروع به ناسزا گفتن به پیامبر كرد مرد اورا برحذر داشت او دست بر نداشت.مرد خنجری بر داشت و درشكم زن فرو برد وشكم اورا پاره كرد وبچه ای كه در شكم داشت بین پاهایش افتاد وغرق خون شد.فردای انروز وقتی به پیامبر خبر دادند.او مردم راجمع كردو فرمود : شما را بخدا سوگند می دهم وبحق خودم سوگند می دهم كسی كه این كار را كرده جلو بیاید .مرد درحالی كه می لرزید برخاست وجلوی پیامبر ایستادوگفت: یا رسول الله من ارباب او هستم او بشما ناسزا می گفت وشما را انكار میكرد من اورا نهی كردم اما فایده ای نداشت .او همسر من است ومن ازاو دو پسر همچون مروارید دارم.دیشب كه دوباره شروع كرد خنجری درشكمش فرو كردم واوراكشتم .پیامبر فرمود من شهادت می دهم كه نباید هیچ خون بهایی برای او پرداخت.
برگزیده سنن ابوداوود كتاب  38 حدیث4349
من احساس میكنم كه داستان بالا یك مانیفیست غیر عادلانه است. محمد ازمجازات قاتل یك زن حامله وطفل بدنیا نیامده چشم پوشی می كند، زیرا قاتل گفته كه مقتول به پیامبر دشنام داده است.
شما اسمش رو چی میگذارید ؟جنایت ؟نقض حقوق بشر ؟بی عدالتی؟بی شرافتی ؟نبود انسانیت؟ یا قدرت ایمان ؟
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام ودا حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

این شامل حال من هم هست یعنی ؟

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
من از پیامبر شنیدم كه فرمود: در آخر زمان جوانانی با افكار وعقیده های احمقانه پیدا می شوند، انها خوب حرف می زنند اما انها همانند تیر كه ازكمان می رود از اسلام خارج می شوند،ایمانشان از گلویشان رد نمی شود.پس هر جا آنها را یافتید بكشیدشان ،درروز رستاخیز برای كشنده آنها پاداش خواهد بود.
صحیح بخاری جلد6 كتاب 61 حدیث 577
امیدوارم یک مسلمون واقعی با من رو برو نشه چون گویا کار من تمومه !
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام ودا حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

یاد بود رضا فاضلی بزرگ، پدر عزیزم !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
دخیل و سرکتاب و استخاره-شده این مردمان را راه چاره
25اردیبهشت 88  وقتی  خبر مردن فاضلی را شنیدم آنقدر شوکه شدم که گویی تمام دنیا دور سرم می چرخید.آنقدر شوکه شدم که یکی 2 ساعت حرفی نمیزدم بعد مقدار زیادی گریه کردم و به همسرم زنگ زدم آهی کشیدم و گفتم باورت نمیشه کی رو از دست دادیم کاش کنار هم بودیم تا با هم گریه میکردیم.....
 گرچه رفتنش تلخ بود اما از واقعیت نتوان گریخت .پدر،دوست، یار و استاد ما رضای فاضلی روشنگریهای با دلیل و مدرکت همیشه در ذهن موافقان و مخالفانت خواهد ماند و این همان سرمایه گرانبهایی است که همیشه از آن میگفتی.گرچه آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم.یادت گرامی و راهت پر رهرو باد.
یکی دیگر ز یاران وطن رفت 
دگر جان خردجویی ز تن رفت
به دل صد آرزو از بهر میهن
پر از داغ جدایی در کفن رفت
ز کج اندیشه های ضد انسان
هزاران نیش خنجر بر دل و جان
چه فرزند جوانی داده قربان
در این فربانگاه یاران ایران
در این دنیای نابخرد گرایی
در این غوغای نیکویی زدایی
در این بازار شرک و بی خدایی
کجا و کی رسد منطق به جایی
اگر گویی حقیقت ضد دینی
کتابی باز کنی از مشرکینی
گهی میهن پرستی ننگ و عار است
زمانی چاپلوسی راهکار است
دخیل و سرکتاب و استخاره
شده این مردمان را راه چاره
شما یاران دیرین، فاضلی رفت
نپنداری که دیگر عاقلی رفت
به پا خیزید و جویید عاقلی را
همان راه قشنگ فاضلی را
خرد را سر به سر پیشه نمایید
کنید عادت که اندیشه نمایید
برای دانلود برنامه یادبود رضافاضلی بر روی این لینک کلیک کنید
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران