۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

طنزی تلخ اما همراه با تلنگر حقیقت !

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد .........
اوایل انقلاب یه ارمنی میفته زندان، ازش می پرسند چرا تو رو آوردند اینجا؟ میگه خودمم نمیدونم! من یه ساندویچ فروشی دارم، بعد از انقلاب چند نفر یک عکس آوردند تو مغازه گفتند: این عکس رو بزن روی دیوار! عکس امام بود، مام عکس رو چسبوندیم! یه مدت بعد یک عکس دیگه آوردند گفتند: این رو هم بچسبون! عکس بنی صدر بود؛ بعد از یه مدت چند نفر اومدند گفتند: عکس اون ....کش رو بیار پایین! من پرسیدم کدومشون رو؟! که دیدم منو گرفتند آوردند اینجا.
به نقل از http://freetexthost.com/20fvrojlp3
آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام ودا حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
بدرود و پاینده ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر