۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

محمد و امامان شیعه معصوم و بدون اشتباه یا خطاکار و فراموشکار؟-در قرآن و روایات

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد ......... 

اول آنكه پيامبركه بتصديق اماميه و ديگران از همه افراد خاندانش مقام بالاتر داشت، از اشتباه و خطا مصون نبودند، چنانچه بنقل قرآن اين موضوع ثابت مي شود. الله خطاب به پيامبر: (لِمَ أذنت لَهُم) التوبه 43«چرا به ايشان اجازه دادي»؟!
بازمیگوید (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكٌَ) (التحريم:1)
يعني:«اي پيامبر چرا چيزي را كه خدا براي تو حلال كرده است بر خود حرام مي كني و از اين راه خشنودي همسرانت را ميجويي؟
اين قبيل آيات در قرآن نشان ميدهند كه پيامبرگاهي دچار اشتباه هم مي شده است و به كساني اجازه ميداده كه از جنگ تخلّف كنند يا به خاطر رضاي همسرانش خود را به سختي مي افكنده است و از امر حلالي خود را محروم مي ساخته است.
          ولي فرق پيامبر با ديگران در اين بود كه الله  او را از اشتباهش آگاه ميفرمود و به اصلاح دستور ميداد، ، امّا اين نوع ارتباط ميان الله و غير پيامبر نبود. لذا آنها اشتباه مي كردند امّا چون مقام نبوت نداشتند الله آنها را بوسيلة وحي مطلع نمي كرد و خاندان پيامبر هم شامل همين حكم ميشدند و اشتباهاتي در تاريخ از آنها نقل شده كه خواهد آمد.
دوّم آنكه آياتي صريح در قرآنِ الكَريم آمده كه نسبت نسيان و فراموشي به رسول ميدهد. از قبيل:
وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ) الكهف:24)
يعني:«خدايت را ياد كن چون دچار فراموشي شدي». كه در سورة كهف آمده و به اتفاق مفسّران رسول به مشركان مكّه كه دربارة أصحاب كهف سؤال كرده بودند، وعده داد فردا پاسخ شما را از پيك وحي ميگيرم ولي گفتن (انشأ الله) را از ياد برد، و وحي الهي براي تربيّت رسول الله مدتي نيامده و پس از تأخير چنين نازل شد كه:
(وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً إلا أن يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيت) الكهف:23و24
يعني:«در هيچ موردي مگو كه من آنرا فردا انجام ميدهم مگر آنكه بگوئي: اگر خدا بخواهد و خداي خود را بياد آور چون فراموش كردي».
در اين صورت اهل بيت پيامبر چگونه از همه نوع فراموشي يا اشتباه مصون بودند؟
مگر الله به پيامبرش نگفت:
(وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ) (الأنعام:68)
يعني:«اگر شيطان ياد مرا از ياد دل تو فراموش كرد بعد از ياد آوري مجدد من، ديگر با ظالمان منشين».
سوم آنكه آثار تاريخي نشان ميدهند كه براي اهل بيت اشتباهاتي پيش مي آمده است چه در موضوعات و چه در احكام.
به عنوان نمونه در نهج البلاغه نامه اي از علي آمده به فرماندار خود در شيراز يعني منذر بن جارود عبدي، نوشته است، علي در اين نامه مي نويسد:
(إما بعد، فإن صلاح أبيك غرني منك و ظننت أنك تتبع هديه و تسلك سبيله)
(نامة شماره‌:71)
يعني:«شايستگي پدرت مرا دربارة تو فريب داد و گمان كردم كه دنبال هدايت او ميروي و از طريقي كه پدرت رفت رهسپار مي شوي».
ومنذر بن جارود كسي بود كه علي دربارة وي اشتباه كرد او را به حكومت شيراز فرستاد و او هم 4000 درهم از بيت المال را تصرف كرده بنزد معاويه گريخت چنانچه شارحين نهج البلاغه نوشته اند.
مي بينيد كه اشتباهي رخ داده ولي الله فرشته اي نازل نفرمود و به علي وحي نكرد و او را از خيانت منذر بن جارود خبر نداد بلكه پس از گريختن وي علي از حال او، به تاراج رفتن اموال مردم آگاه شد.
شاهد ديگر آنست كه در تهذيب الأحكام شيخ طوسي كه از كتب اربعة شيعه است، در جزء سوم صفحة 40 ءچاپ نجف) مينويسد:  
(صلى علي على الناس على غير طهر و كانت الظهر ثم دخل، فخرج مناديه: إن أمير المؤمنين صلى على غير طهر فأعيدوا فليبلغ الشاهد الغائب)
يعني:«علي نماز ظهر را بدون وضو خواند پس داخل منزل شد، آنگاه منادي آن حضرت بيرون آمد و إعلام كرد كه امير مؤمنان بدون وضو نماز خوانده و نمازتان را اعاده كنيد و حاضر به غائب ابلاغ كند».
بنابر اين فراموشي و سهو حتي در أعمال ديني اهل بيت راه داشته است.
محمد بن إدريس حلي از أعلام شيعة اماميه در صفحة 484 از كتاب السرائر از فضل روايت كرده است كه: (ذكرت لأبي عبدالله السّهو فقال و يفلت من ذالك احد؟ ربما أقعدت الخادم خلفي حتى يحفظ علي صلواتي)
يعني:«نزد ابو عبدالله صادق از سهو سخن گفتم، فرمود: مگر ممكن است كسي از سهو بر كنار ماند؟ بسا ميشود كه من خدمتكار خود را پشت سرم مي نشانم تا حساب نماز مرا نگاه دارد».
در كتب علماء و تواريخ شيعة اماميه مضبوط است امام حسن با پدرش در مسائل سياسي و ديني اختلاف داشت، اگر بگوئيم حق با امام حسن بود، در آن صورت پدرش يعني امام علي اشتباه مي كرده و اگر گفتيم حق با پدر بوده، پسر خطا كرده است. اينك به نقل روايت توجه كنيد:
دينوري (متوفي282هـ ) در كتاب أخبار الطوال بمناسبت حركت علي براي جنگ جمل در صفحة 125 از كتاب خود مينويسد:
«امام حسن به علي نزديك شد و گفت: اي پدر هنگامي كه عثمان كشته شد و مردم صبحگاه بسوي تو آمدند و از تو در خواست كردند كه خلافت را بر عهده بگيري من به سوي تو اشاره كردم كه قبول نكني تا همة مردم در تمام آفاق از تو اطاعت كنند و نيز هنگامي كه خبر خروج طلحه و زبير با عائشه بسوي بصره به تو رسيد، اشاره كردم كه به مدينه باز گردي و در خانه ات بنشيني، و همچنين هنگامي كه عثمان محاصره شد، به تو اشاره نمودم كه از مدينه خارج شوي پس اگر او كشته شد در حالي كشته شده كه تو در مدينه نبودي و تو در هيچيك از اين امور رأي مرا قبول نكردي».
          آيا مي توان گفت امام حسن از هر خطايي معصوم بوده و با وجود اين علي رأي او را نمي پذيرفته است؟ البته خير! لذا علي به او چنين پاسخ مي دهد:«: اما دربارة انتظار من كه همة مردم در تمام آفاق اطاعتم كنند، بيعت تنها حق كساني است از مهاجرين و انصار كه در حرمين (مكه و مدينه) حضور دارند و چون آنان راضي و تسليم شدند واجب است كه همة مردم راضي و تسليم گردند. و امّا بازگشت من بخانه و نشستنم در خانه، اينكار را اگر انجام ميدادم، نيرنگ و مكري دربارة اين امت انجام داده بودم و آسوده خاطر نبودم از اينكه تفرقه بيفتد و اين امّت وحدتشان به پراكندگي تبديل شود. و اما خروج من از مدينه هنگامي كه عثمان محاصره شده بود چگونه براي من امكان داشت در حاليكه من نيز محاصره بودم ءمانند عثمان مورد احاطة مردم قرار گرفته بودم.) پس اي پسر جانم خود را از سخن گفتن دربارة امري كه من به آن از تو دانا ترم باز دار(و اعتراض مكن).
نظير همين اعتراض و سؤال و جواب در مصادر شيعة اماميه نيز بتصريح آمده چنانكه در كتاب مجالس شيخ مفيد و بحارالانوار مجلسيءجلد8 صفحة353) ميخوانيم كه: امام حسن به امير مؤمنان گفت:
«اي پدر از مدينه بيرون برو و از مردم كناره گيري كن، پس مردم ناگزير از تو هستند و بسراغ تو خواهند آمد، هر چند تو در صنعاء(مركز يمن)  باشي و من مي ترسم كه اين مرد (عثمان) كشته شود، در حاليكه تو در مقتل او (مدينه) حاضر باشي».
علي در جواب فرمود:« اي پسر جان آيا من از سراي هجرت خود بيرون روم؟ گمان نمي كنم (كسي جرأت كند چنين تهمتي بمن بزندءكه موجب كشتن عثمان شده ام).
و ديديم ظن علي در اين باره اصابت به واقع نكرد و متأسفانه اين تهمت ناروا را به او زدند.
باز شبيه همين اثر را در امالي شيخ طوسي از اساطين اماميه در صفحة 51 مي خوانيم و همه دلالت دارند بر اينكه خطا و اشتباه در اهل بيت پيغمبر راه مي يافته است.
          يكي ديگر از ادلّه اي كه بر اين معنا گواه است آثار متناقضي است كه در كتب فقهي شيعة اماميه از ائمّه نقل شده است بطوريكه نتوانسته اند يكي از آنها را حمل بر تقيه بكنند زيرا چيزي نبوده كه ماية بيم و هراس و تقيه از مخالفان باشد، مانند دو خبر متناقض كه يكي از امام جعفر صادق و ديگري از فرزندش امام موسي نقل شده است بشرح زير:
در كتاب الطهاره از وسائل الشيعه از شيخ حرّ عاملي (صفحة 210 چاپ سنگي) آمده است: محمد بن يعقوب كلينيي از علي بن ابراهيم از پدرش از ابي عمير از حفص بن البختري از جميل بن دراج از ابي عبدالله الصادق در زيارت قبور روايت كرده اند كه گفت:
(إنهم يأنسون بكم فإذا غبتم عنهم استوحش) روايت ديگر: (محمد بن علي بن حسين ابن بابويه) به اسناد از صفوان ابن يحيي كه گفت:
(قلت لأبى الحسن موسى بن الجعفر: بلغني إن المؤمن إذا أتاه الزائر انس به فإذا انصرف عنه استوحش فقال لا يستوحش)
مفاد روايت اول اينكه امام صادق گفتند كه وقتي شما بزيارت قبور مي رويد (مراد ديدار قبور مؤمنان است چرا كه از زيارت قبور كفار و دعا براي آنها نهي شده) آنها بشما انس ميگيرند و وقتي از آنها غايب شديد بوحشت مي افتند!!
ومفاد روايت دوم آنست كه: امام موسي بن جعفر گفتند: چون از زيارت قبور مؤمنين برگشتيد آنها بوحشت نمي افتند!
اين قبيل روايات مجموعاً ميرساند كه ائمه آراى گوناگون و متضادي داشتند پس خواه نا خواه همة آراى آنها نمي تواند صحيح باشد.
داستان اختلاف امام حسين با امام حسن بر سر ماجراي صلح با معاويه در ميان شيعه و سني معروف است ودر كتب فريقين آمده است 2  و بر اشتباهي از آن دو بزرگوار دلالت دارد.

قضـــــــــــــــــــــــــاوت با شـــــــــــــــــــــــــــــماست

آنقدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم........
 یاد استادم زنده ، بدرود و پاینده ایران
 

۱ نظر:

  1. سلام
    خوبيد
    ميشه با هم بيشتر ارتباط داشته باشيم
    اطلاعاتتون خيلي برام جذاب بود
    ممنون
    jafari048@gmail.com

    پاسخحذف